ارامش آرامش

حضور تو به جانی ماند

بتراود باغ را
بنوازد بلبلک، تا شود مستُ بخواند بر گُل
بجهاند شاخکی شعشعه ی نور به برگ
بوته دست خود بگیرد بالا، و برقصد در باد

تو بخوان ای بلبل

و تو خود میدانی
آرامش اگر هست، همین است.
حضوری که به جانی ارزد.



دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *