دانستن افسانه ها کمک میکنه تا بهتر به خاطر بسپاریم و بدونیم پی به پی بوده که این اسم رو روش گذاشتن. امروز راجع به افسانه های صورت فلکی دب اکبر یا همون Ursa Major و دب اصغر Ursa Minor البته با یکم تغییر میگم که بخش غالب اش رو استادمون سرکلاس توضیح دادن.
دب اکبر در افسانه های یونانی
در اسطوره های یونان خرس بزرگ یک شخصیت دوگانه دارد. در یکی از شخصیت ها به عنوان معشوقه ی زئوس که کالیستو نام دارد ظاهر میشود. حکایت های فراوانی درباره چگونگی تبدیل شدن کالیستو به خرس بزرگ هست. کالیستو مرید الهه ماه و شکار آرتمیس شد. او مانند آرتمیس لباس به تن میکرد و موهای خود را به شیوه ی آرتمیس می بست و خیلی زود به ملازم و همراه آرتمیس بدل شد، خلاصه اینکه خیلی خوشگل شده بود.
روزی وقتی کالیستو در جنگل و در زیر سایه یک درخت آرمیده بود، زئوس خدای خدایان که خیلی هم خدای کلک بازی بود، تغییر شکل داد و به شکل آرتمیس درآمد و به کالیستو نزدیک شد و کالیستو را در آغوش گرفت. پیش از آنکه کالیستو عکس العملی نشان دهد، زئوس خود را به شکل واقعی برگرداند و به کالیستو تجاوز کرد.
داستان گذشت و گذشت تا اینکه روزی آرتمیس متوجه شکم برآمده کالیستو شد که نشان از حاملگی بود آرتمیس او را رسوا کرده (آخه گروه آرتمیس گروه دختران باکره بوده) و از گروه خود اخراج کرد. کالیستو فرزندی به نام آرکاس به دنیا آورد. حِرا همسر زئوس که فهمیده بود که این فرزند مربوط به زئوس و کالیستو است تصمیم گرفت تا از کالیستو انتقام بگیرد. حِرا موهای گالیستو را در دست گرفت، گیس و گیس کشی کرد و او را بر روی زمین میکشید . بعد از این در روی بدن کالیستو موهای سیاهی شروع به رشد کرد و دستها و پاهای او به شکل پنجه ی خرس درآمد و در نهایت به یک خرس تبدیل شد، هر چند دارای عقل و شعور انسانی بود و به مدت پانزده سال در جنگل زندگی کرد.
کالیستوی بینوا روزی تعدادی را در حال شکار مشاهده کرد در همان لحظه پسر خود آرکاس را در بین آنها تشخیص داد. او تلاش کرد به نحوی به پسر خود نزدیک شود و او را به آغوش بکشد ولی آرکاس هراسان شد . او تلاش کرد که خرس را که مادر خودش بود و نمیدانست را متواری کند اما در همان لحظه زئوس یک تند باد عظیم فرستاد که هر دوی آنها را به آسمان عروج داد و گالیستو را به صورت فلکی خرس بزرگ و آرکاس را به صورت فلکی دب اصغر مبدل کرد.
دب اکبر در افسانه های سرخپوستی
بنابر افسانه ای سرخپوستی، روح بزرگ، خرس بزرگ را با قصد و عمد بر آسمان نهاد تا گاهشمار خرس های زمینی باشد.
در نیم سالی که خرس بزرگ (دب اکبر) بر ارتفاع کم جای دارد یعنی در پاییز و زمستان، همه ی خرس های زمینی در غارهای خود می مانند و خود را گرم نگه میدارند. وقتی خرس بزرگ در آسمان اوج می گیرد یعنی بهار و تابستان، خرس ها غارهایشان را ترک می گویند زیرا تابستان و فصل گرما اغاز شده است.
افسانه خودمونی دب اکبر
اون زمونا که کوچیکتر بودم یعنی حدود 7 و 8 سالم بود خب تو روستا زندگی میکردم، شغل غالب روستایی ها هم کشاورزی هست و از همون کودکی بچه رو عادت میدن به کار و سعی و تلاش، بهرحال منم از این قاعده مستثنی نبودم و همراه پدرجان به مزرعه میرفتم، تو شب ها کار اصلی من نگه داشتن فانوس یا همون چراغ دستی بود (اون زمون ها هنوز چراغ قوه همه گیر نشده بود) بهرحال کار که سبک تر میشد و ما که دراز کشیده بودیم تا زمین آبیاری بشه، رومون که به آسمون پرستاره شب بود پدر از ستاره ها میگفت.
از دب اکبر که پدر بهش هفت برارون (هفت برادر) میگفت که داستان از این قرار هست که پدری هفت فرزند داشته و خلاصه عمرش به دنیا تموم میشه و هفت برادر میرن که جنازه پدر رو تشییع کنند و چهارتا برادر که قوی تر بودند زیر تابوت رو میگیرند و سه برادر دیگه به دنبال تابوت ناله کنان و گریه کنان به دنبال تابوت در حرکت.
اقتباس شده از iranastro
پدرم میگه این هفت برادر در خال تشییع جنازه پدرشون هستند که کشته شده و قاتلش هم ستاره سهیل هست که هر هفتاد سال یک بار پیداش میشه و این هفت برادر برای انتقام دنبال ستاره سهیل هستند
چه جالب شد
قشنک بود
خواهش میکنم
🍃جناب رضا عسکری خواهش، تمنا، التماس میکنم زبان فارسی بی نظیر را پاس بدارید. حرف الف چه به سرش آمده، به حرف واو نوشته و گفته میشود؟!! برای شروع کفایت میکند.روزوشب خوش🌻