مادرم
مست آن بوی تو ام
فکر دیدار تو، جانِ روزگارانم بود
شوکه ام
همه گویند که رفتی!
من بدانم، تو در این نزدیکی
دست تو بسان بادی، مینوازد من را
چادرت، سایه ایست سرد بَرِ آن آفتاب
بوسه ای از رویت، طعمِ توتَست، تهه آن شاخ بلند
و صدایت، بلبلیست که بخواند بر یار
مادرم، تو در این نزدیکی
زنده ای و با هرگام
در کنارم هستی
خبر دردناک بود، مادر بهترین دوستم به یکباره رخت سفر بست.
دلم گرفت,از خاطره ای که از مادر و خواهرتون نوشتید,همه ی ما از این خاطره ها داریم,مامان و باباها غرزدنهاشونم شیرینه,