تولد
سیدارتا گوواتمه تقریبا در 500 سال قبل از میلاد مسیح در جنوب نپال در دامنه های هیمالیا در خانواده جنگاوران به دنیا آمد و در همان ابتدا مادرش را از دست داد و با نامادری که خاله اش بود، بزرگ شد و بعدها به نام بودا یعنی کسی که روشنی یافته نام گذاری شد.
طبقات آن زمان
- برهمن ها: روحانیون مذهبی که فرهنگ دنیای هند دست آن ها بود و پیش مردم جایگاه ویژه ای داشت
- جنگجوها و حاکمان
- بازرگان ها
- کارگران و بدبخت بیچاره ها
اصلا این امکان وجود نداشت که کسی در طبقات جابجا شود. حتی اگر تن یک کارگر به برهمن میخورد، کارگر شرمنده میشد.
کودکی و جوانی
چون در طبقه جنگاورها بود هرچی که میخواست داشت.
در 16 سالگی با دختری به نام یاسوتره ازدواج کرد.
بیماری، پیری و مرگ: این سه واقعیت خیلی ذهن بودا رو درگیر کرد.
اون به زندگی ناامید نبود و برای رسیدن به پاسخ معمای زندگی، به دنبال بالاترین حد از آرامش بود.
اون از پول دنیا هیچ کم نداشت، اما فهمید که اینها زودگذر هستند.
و به همین خاطر تصمیم گرفت که از خانه و قصر بیرون برود و به دنبال معنای زندگی بگردد. ولی خانواده معتقد بودند که باید از خود وارثی به جای بگذارد که پسری به دنیا آورد و اسمش رو گذاشت “راقوله” یعنی بند و بعدش در 29 سالگی برای همیشه از قصر رفت.
در جستجوی معنا-ترک خانه
بودا اول رفت به یک شهر بزرگ و چند وقتی اونجا بود و کلی سوال ذهنش رو مشغول کرد.
اون زمان اغلب مردم فکر میکردند: انسان زاده میشه بعد دوباره در جسم دیگه ای متولد میشه. چیزی شبیه به تناسخ و زندگی دوباره که ممکن است انسان، حیوان، گیاه و خدا باشد اما همه مجدد همه میمردند و به این زندگی های دوباره میگفتند “سنساره”
بودا با خودش فکر کرد که تا کی این سلسله ادامه دارد و دید آدم های دیگه ای هم هستند که از شهر دل کندند و به گوشه ای رفتند تا معنی زندگی رو دریابند. تا به سیر و سلوک قدسی برسند.
بودا در هر کدام از گروه های جستجوگر حقیقت ورود میکرد، دو گروه بودند که بودا بیشتر با اون ها بود:
اولی گروهی که تمرین های مراقبه انجام میدادند تا بتونند روی ذهنشون مسلط بشند. در مدت کوتاهی به سکوت عمیق ذهنش دست پیدا کرد اما دید هر وقت از مراقبه در میاد دوباره همون سوال ها به سراغش میان
دومی گروه جوکی ها بودند که ریاضت بسیار زیادی میکشیدند. اون ها اعتقاد داشتند نیازهای مادی سد راه رهایی است. همون هایی که روزی یه بادوم میخوردند و بهشون مرتاض هم میگند.
بودا هم مدت زیادی مثل اونها بود ، روزه های طولانی میگرفت و روزی یه برنج میخورد. خودش میگه انقدر لاغر شده بودم که دستم به مهره های کمرم میخورد. اونقدر ریاضت کشید که باقی اونو الگو قرار دادند. ولی باز هم به پاسخ پرسش ها نرسید.
وقتی با پنج تا از یارانش از کنار روستایی میگذشت یه زن روستایی بهش یه کاسه فرنی برنج داد، اونو گرفت و خورد.
اعتدال گرایی – ترک ریاضت
اعتدال اصل روش انقلابی بود.
بودا روی دو موضوع تمرکز داشت
1- مسلط شدن به ذهن با مراقبه
2- ترک تعلق از نیازهای مادی و جسمی نه به اندازه جوکی ها
اولین مکاشفه زیر درخت انجیر
در 35 سالگی رفت به یک روستا و در زیر درخت انجیر اولین مکاشفه خودش رو داشت
در این مکاشفه بودا زندگی های قبلی خودش رو دید، فهمید تا روحش آرامش نگیره اسیر این تولد و مرگ ها خواهد بود.
اینجا بود که بودا روشنی یافت و آگاه شد.
درخت انجیر
در کشور هند جایی به نام Bodh Gaya واقع شده.
جایی که بودا به نیروانا رسید. نیروانا حالتی از یک رهایی نابه که مستقیم از درون تجربه میشه. و به معنی خاموش کردن آتش هست. نیروانا پایان نادانی و خودپسندی و حرص و طمع هست که خود بودایی ها معتقد اند کسی نمیتواند این واژه را ترجمه کند.
اساس فلسفه بودیسم و رسیدن به نیروانا
این دین اعتقادی به خالق و خدا ندارد. و حتی یک کلام هم از خدا حرف نمیزند چرا که معتقد است مسائل مربوط به خدا در ذهن بشر نمیگنجد و بهتر است که به موضوع مهمتری فکر کنیم و اونم اینه که چه کنیم تا بدون رنج زندگی کنیم.
1- کل زندگی رنج و عذابه و هیچ گریزی هم از آن نیست.
2- تمام این رنجی که میکشیم ناشی از زیاده خواهی ماست.
3- چون رنج علت قابل شناسایی دارد پس پایانی هم دارد.
4- طریقت هشت گانه که اصول اصلی بودیسم است.
طریقت هشت گانه یا اصول بودیسم
1- شناخت درست (یعنی درک واقعیت های زندگی و آگاهی از چهار حقیقت)
2- نیت درست (نیت واقعی داشتن برای رسیدن به آزادی و دست کشیدن از تعلقات)
3- گفتار درست (خودداری از بدگویی و دروغ)
4- کردار درست (به هیچ موجودی نباید آزاری برسانی)
5- معاش و شغل درست (مثل اسلحه فروشی، حیوان فروشی)
6- کوشش درست
6-1- دور موندن از خواسته های ناشایست
6-2- غلبه کامل بر عادات ناشایست همراه با ایجاد عادات خوب
7- اندیشه درست
8- تمرکز درست (مراقبه از راه یوگا)
بودا معتقد بود برای رشد صرفا باید آدم خوبی بود تا در زندگی بعدی در جایگاه بهتری قرار گرفت و همه چیز را نتیجه اعمال خود فرد میدانست و یه جورایی دست روحانیون رو کوتاه کرد.
قوانین راهب ها و راهبه ها
زندگی 227 قانون دارد، برای ورود قوانین خاصی دارد اما برای خروج درآوردن خرقه کافی است.
راهب ها از مال دنیا فقط مجاز هستند 8 تا چیز داشته باشند:
سه تا ردا که نباید خیلی هم زیبا باشد، سوزن و نخ کوچیک، یک تیغ برای تراشیدن موی سر، کاسه طلب (برای دور زدن و گرفتن غذا از مردم و این گدایی نیست و مردم با احترام این کار را انجام میدهند)
مرگ
توسط پسر عموش که قصد داشت رهبر بوداییان باشد و به خاطر ریاضت زیاد، نشد. سه بار سوء قصد به جانش شد.
هیچ جانشینی ندارد و صرفا آموزه هایش هستند.
پیام آخر بودا به پیروانش در هشتاد سالگی در لحظه مرگ سرشت همه چیز تباهیست، بی نیاز باشید تا رها شوید.
پس از مرگ
خاکستر بودا بین هشت خاندان تقسیم شد و هرکدوم از اونها جایی که خاکستر رو دفن کردند، معبد ساختند.
و دو معبد هم روی ظرف خاکستر و خاک زغالی که بودا رو روش سوزنده بودند ساخته شد.
500 نفر از بودایی ها در طی چند مرحله تا 500 سال پس از مرگ بودا تمام آموزه های بودا با اجماع کامل به صورت مکتوب درآمد.
بودای خوابیده
در آیین بودایی, آخرین مرحله سیر و سلوک انسان نیروانا یعنی آرامش مطلق است و بودای خوابیده نمودار این مرحله است.
بودا بزرگ ترین کاری که کرد این بود که پرسش رو از این که آیا خدا وجود داره عوض کرد تا بپرسیم صرف نظر از این که آیا خدایی وجود داره یا نه چطور باید رفتار کنیم ، بدور از خشم بدور از کینه بدور از کشتار با مهربانی و عشق.
برگرفته از پادکست رخ قسمت بودا
عکس ها از اینترنت
مطلبتون عالی بود
ممنونم از زحمتتون