کتاب هیچ دوستی به جز کوهستان نوشته بهروز بوچانی در مورد مهاجرت بهروز، روزنامه نگار ایرانی به استرالیا، کشور آرزوهای خیلی از مهاجرهاست و لحظه به لحظه داستانهایی که در طی این مسیر برایش اتفاق میافتد.
از ماندن در زیر هتلی در کنداری اندونزی تا سوار شدن به لنج درب و داغان و دیدن مرگ در اقیانوس بیکران و تلاش دومش برای نبرد با بزرگترین قاتل مسیر، اقیانوس و رسیدن به استرالیا و انتقال به جزیره مانوس و زندان فوکس و تمام توصیف ها و برداشت ها از اتفاقات زندان که تماما سعی در لگدمال کردن ارزشهای انسانی دارند، است.
کتاب سرشار است از توصیفات موشکافانه بهروز که نشان از لمس لحظه به لحظه اتفاقات با ذره ذره جانش است، در عین حال متن کتاب بسیار روان است، همانطور که میبینیم فاقد اسامی افراد است و برای اسم بردن از واژههایی چون غول مهربان، پسر چشم آبی، پسر خندان و غیره استفاده میکند، کتابی که اصلاً از خواندن آن سیر نمی شوید.
کتابی که از یک طرف حاضر نیستید تمام شود چرا که متنی بدین جذابی حیف است که تمام شود. اما از طرف دیگر دوست دارید هر چه زودتر تمام شود، چرا که خط به خط و کلمه به کلمه اش، تمام زجر کشیدن ها و سختی دیدن های بهروز و تمام پناهندگان به استرالیاست.