رفتینگ زاینده رود

بسان سیبی غلت خوران

صبح سردی که نفس یخ بزند
ما رسیدیم به رود
تا که صبحانه خوریمُ قایقامان برسد
آب هم، اندکی گرم شود
ساعتای ده صبح راهی رود شدیم
آب سرد است و مرا یخ بزند
فکر من رفت به دور
وقت کوچ
مرگ در دنبال است
گر که حرکت نبود
گذر از رود و خروش
گذر از کوه سترگ
گذر از دامن و دشت
گذر از سردی و برف
رو به سوی مرتع
تا که گوسفندان را
شکمان سیر شود
دالهاشان پر شیر
کهره هاشان هم بز
بره هاشانم میش
مشترک در همه شان
گذر از رود بود
رود پر آب و خروش
و بسان برف سرد
که بسبزآند دشت
و بمیراند مرگ

حال اکنون وسط رود مرا
خوشی و کیف بود
و نه مرگی در فکر

چرخ ایام ببین
که بسان سیبی
کز درخت غلت خوران، می افتد

30 مرداد 1402

با بچه های گروه تورهای ما رفتیم به رفتینگ در رودخانه زاینده رود نزدیک شهر کرد و این شعر به نیت اونجا سروده شده



دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *